داد زد دنبالم نیاین، موندیمبیرون از بیمارستان، تنها رفت تو،چند دقیقه بعد زنگ زدم گفت باید چکاپ انجام بدن، سی تی اسکن، ریه، خون، سرفه زد قطع کرد. زنگ زدم گفت چهل دقیقه دیگه. چهل دقیقه میتابیدم و با سه چهار متر فاصله خانم جوانی هم میتابید، بابا کنار ماشین بود کسی آن طرف با فاصله ایستاده بود میگفت:" حالا خودش میاد بیرون."
340: و قسم بر عشق بازدید : 482
يکشنبه 9 فروردين 1399 زمان : 2:43